میگفت : وقتی با پدرت از بیمارستان اومدیم خونه پدر بزرگت دیدم داداشت احسان هی میپره بالا و پائین میگه آجی مریم اومد آجی مریم اومد!!!!

 نقشه عمو محمدت بود آخه میدونست ولادت عیسی مسیح بدنیا اومدی بخاطره همین با احسان حرف زد و بهش گفت وقتی مامان و بابا از بیمارستان اومدن و آجی رو آوردن تو همش بگو آجی مریم آجی مریم !!!!

هیچی دیگه و این شد که اسمم رو مریم گرفتن !!!

هر چند دیر اما تولد بیست سالگیم مبارک

         

خدایا دوستت دارم