و چه ارثی گرانتر از این ، از تو به من می رسید ......

میخوام برات بنویسم
سلام حاجی جونم یه دفعه دلم تنگ شد برات . دلم میخواست درس و کتاب و خونه و همه چیو ول کنم برم سر ایستگاه ماشین بگیرم بیام خونه اتون
نمیدونی گاهی داد میزنی سرم چقدر منو عاشق خودت میکنی
نمیدونی وقتی میخوای اسممو صدا کنی اسم همه نوه ها رو از بزرگ میگی تا برسی به اسم من چقدر منو عاشق خودت میکنی
نمیدونی وقتی میام اول میرم سر یخچال مخصوصا فصل بهار و بدون اینکه بپرسی میگی آلوچه ها رو برات کنار گذاشتم غصه نخور چقدر منو عاشق خودت میکنی
نمیدونی هر بار میری مسجد اگه اونجا شکلاتی چیزی میدن خودت نمیخوری و میذاری تو جیب کتت میاری خونه تا نوه هات بیان و بدی بهشون اصلا هم حس نمیکنی دیگه بزرگ شدن با همون لحنی که تو بچگی بودیم بهمون تعارف میکنی و با یه لبخندی که رو صورت پرچینت میشینه چقدر منو عاشق خودت میکنی
نمیدونی سره اینکه دارم ظرف میشورم با مادربزرگم دعوا میوفتی که چرا به بچه گفتی ظرف بشوره به درسش نمیرسه و اینکه هر چی هم میگم حاجی خودم خواستم بشورمو باور نمیکنی چقدر منو عاشق خودت میکنی
نمیدونی وقتی خوابی و گاهی تو خوابت حرف میزنی و میگی خدایا شکرت . لا اله الّا الله چقدر منو عاشق خودت میکنی
نمیدونی وقتی دست و صورت پرچینت رو میبینم چقدر منو عاشق خودت میکنی
نمیدونی وقتی از باغ برمیگردی و خیس عرق میشینی و میگی مریم چایی بیار چقدر منو عاشق خودت میکنی
نمیدونی وقتی میری برای شالی و با لباس گلی بر میگردی چقدر منو عاشق خودت میکنی
نمیدونی حاجی جونم
نمیدونی