تعطیلی وب

دیگه چیزی به کنکور نمونده

واییییییییییییییییی کنکوووووووووووووووووووووور

مامی کامپوتر رو جمع کرده مثلا درس بخونم   قربون عشقم برم که بیشتر از من برا کنکور استرس داره  آخه چرااااااااااااا مامی ؟

بعد کنکور میام با کلی مطالب جدید

دعا یادتون نره . خب ؟

این چند روزی چشام اینطور شده

گوشی خامووووووووووووووش

از همین جا برا داداش محمد جواد گلم دعا میکنم موفق بشه تو کنکورش

من داداشی رو خوب معرفی نکرده بودم . من و محمد جواد هر دو رشته ریاضی هستیم هر دومون روز تولدمون ۱۶ دی ماه سال ۱۳۷۲ هست ( تفاهمو توجه بنمو )

معبودم دوست دارم

دل نوشته

 

دیروز با یه دسته گل اومده بود به دیدنم با یه نگاه مهربون همون نگاهی که سالها آرزوشو داشتم و ازم دریغ میکرد گریه کرد و گفت دلش برام تنگ شده ولی من فقط نگاهش میکردم

وقتی رفت سنگ قبرم از اشکاش خیس شده بود ...!

 

بابابزرگم

و چه ارثی گرانتر از این ، از تو به من می رسید ......

میخوام برات بنویسم

سلام حاجی جونم یه دفعه دلم تنگ شد برات . دلم میخواست درس و کتاب و خونه و همه چیو ول کنم برم سر ایستگاه ماشین بگیرم بیام خونه اتون

نمیدونی گاهی داد میزنی سرم چقدر منو عاشق خودت میکنی

نمیدونی وقتی میخوای اسممو صدا کنی اسم همه نوه ها رو از بزرگ میگی تا برسی به اسم من چقدر منو عاشق خودت میکنی

نمیدونی وقتی میام اول میرم سر یخچال مخصوصا فصل بهار و بدون اینکه بپرسی میگی آلوچه ها رو برات کنار گذاشتم غصه نخور چقدر منو عاشق خودت میکنی

نمیدونی هر بار میری مسجد اگه اونجا شکلاتی چیزی میدن خودت نمیخوری و میذاری تو جیب کتت میاری خونه تا نوه هات بیان و بدی بهشون اصلا هم حس نمیکنی دیگه بزرگ شدن با همون لحنی که تو بچگی بودیم بهمون تعارف میکنی و با یه لبخندی که رو صورت پرچینت میشینه چقدر منو عاشق خودت میکنی

نمیدونی سره اینکه دارم ظرف میشورم با مادربزرگم دعوا میوفتی که چرا به بچه گفتی ظرف بشوره به درسش نمیرسه و اینکه هر چی هم میگم حاجی خودم خواستم بشورمو باور نمیکنی چقدر منو عاشق خودت میکنی

نمیدونی وقتی خوابی و گاهی تو خوابت حرف میزنی و میگی خدایا شکرت . لا اله الّا الله چقدر منو عاشق خودت میکنی

نمیدونی وقتی دست و صورت پرچینت رو میبینم چقدر منو عاشق خودت میکنی

نمیدونی وقتی از باغ برمیگردی و خیس عرق میشینی و میگی مریم چایی بیار چقدر منو عاشق خودت میکنی

نمیدونی وقتی میری برای شالی و با لباس گلی بر میگردی چقدر منو عاشق خودت میکنی

نمیدونی حاجی جونم

نمیدونی

آخ الهییییییییییی من فداتون بشمممممممممم

 

دلم میخواد قورتتتت بدممممم

عسیسمممممممممم

چه ازدواج کرده باشید، چه نکرده باشید، باید این را بخوانید

ادامه نوشته

عاشقانه های من

 

 

 

 

 

 

 

ادامه نوشته

طنز

میگن یه روز نگهبان بهشت میره پیش خدا گلایه میکنه که:

آخه خدا، این چه وضعیه آخه؟

ما یک مشت ایرونی داریم توی بهشت که فکر میکنن اومدن خونه باباشون!


آقا من خسته شدم از بس جلوی دروازه بهشت رو جارو زدم... امروز تمیز میکنم ، فردا دوباره پر از پوست تخمه و پسته و هسته هندونه و پوست خربزه است!
یک سری شون حوری های بهشت را با تهدید آوردن خونه شون و اونارو "سرکار" گذاشتن و شیتیلی میگیرن.

بقیه حوری ها هم مرتب میگن مارو از لیست جیره ایرانیها بردار که پدرمونو درآوردن، اونقدر به ما برنج دادن که چاق شدیم و از ریخت افتادیم.

اتحادیه غلمان ها امضاء جمع کرده که اعضا نمیخوان به دیدن زنان ایرانی برن چون اونقدر آرایش کردن و اسپری مو سرشون زدن که


هاله تقدسشون اتصالی کرده و فیوزش سوخته

در ضمن خانمهای ایرونی از غلمانها مهریه میخوان.

هفته پیش هم چند میلیون نفر تو چلوکبابی ایرانیها مسموم شدن ودوباره مردن.

چند پزشک ایرونی به حوری ها بند کردن که الا و بلا بیایید دماغتونوعمل کنیم.


خدا میگه:
ای فرشته من! ایرانیان هم مثل بقیه، آفریده های من هستند و بهشت به همه انسان ها تعلق داره. اینها هم که گفتی، خیلی بد نسیت!

مردی برو یک زنگی به نگهبان جهنم بزن تا بفهمی درد سر واقعی یعنی چی!!!

نگهبان بهشت میره زنگ میزنه به نگهبان جهنم ... دو سه بار میره روی پیام گیر تا بالاخره نگهبان جهنم نفس نفس زنان جواب میده:

جهنم، بخش ایرانیان بفرمایید؟


نگهبان بهشت میگه: آقا سرت خیلی شلوغه انگار؟


نگهبان جهنم آهی میکشه و میگه: نگو که دلم خونه... این ایرونیها

اشک منو در آوردن به خدا! میخوام خودمو بازنشست کنم خدایی!!!

شب و روز برام نگذاشتن! تا صورتم رو میکنم این طرف، اون طرف یه آتیشی به پا میکنن!

تا دو ماه پیش که اینجا هر روز چهارشنبه سوری بود و آتیش بازی!...

حالا هم که... ای داد!!! مرتیکه ییییییی......!!!!!!چیکار به اون داری!!!!!؟؟؟؟؟


نگا تو رو قرآن داره سربسر زنای طبقه هفت میذاره
سرشو کرده تو حموم ذوبشون!!

اونورم اعتراضه چند تاشون که روی زمین مهندس بودن میگن پل صراط ایراد فنی داشته که اونا افتادن تو جهنم!!

دارن امضا جمع میکنن که پل باید پهن تر بشه!!
 
 
هوووووووووووووو!!! آقا نکککککن!!!! بهت میگم نکن بی نا......!!! !!
لعنتی بیام چوب به......!!!!!
اوخ اوخ! من برم .... اینها دارن آتیش جهنم رو خاموش میکنن!!
 

انسان

انسان ها صفر هایی هستند که هر چقدر هم پیش هم جمع بشن بازم صفرن ولی وقتی یه یک بیاد اولشون میشن تمام هستی و ارزشمند میشن
این یکی همون خدا است
.

دکتر شریعتی

باباجونم عاشقتم

 

راحت نوشتیم بابا نان داد  بی آنکه بدانیم بابا چه سخت برای نان همه جوانیش را داد

برای شادی روح همه ی باباهای دنیا که دیگه هیچ وقت پیش ما نیستن یه دسته گل به زیبایی حمد و سوره بفرستید و برای همه بابا های دنیا که هستند آرزوی سلامتی

روزه اسطوره های زندگیمون مبارک

 

وقتی می فهمی نصف موهای سفیدش بخاطر غصه های تو هستش دلت مخواد بمیری...

 دیشب صحنه ای رو دیدم که بیشتر عاشقت شدم

خر پف

زن و شوهر پیری با هم زندگی می کردند. پیر مرد همیشه از خروپف همسرش شکایت داشت

 پیر زن هرگز زیر بار نمی رفت و گله های شوهرش رو به حساب بهانه گیری های او می گذاشت.

این بگو مگوها همچنان ادامه داشت. تا اینکه روزی پیر مرد فکری به سرش زد .

وی برای اینکه ثابت کند زنش در خواب خروپف می کند و آسایش او را مختل کرده است ضبط صوتی را آماده می کند.

شبی همه سر و صدای خرناس های گوشخراش همسرش را ضبط می کند.

پیر مرد صبح از خواب بیدار می شود و شادمان از اینکه سند معتبری برای ثابت کردن خروپف های شبانه او دارد.

به سراغ همسر پیرش می رود و او را صدا می کند، غافل از اینکه زن بیچاره به خواب ابدی فرو رفته است!

از آن شب به بعد خروپف های ضبط شده پیرزن، لالایی آرام بخش شبهای تنهایی او می شود.

 

برگرفته از وبلاگ : نسیم خوش

شعری از جنس باران

من خدایی دارم، که در این نزدیکی است

نه در ان بالاها

مهربان، خوب، قشنگ

چهره اش نورانیست

گاهگاهی سخنی می گوید، با دل کوچک من،

 ساده تراز سخن ساده من

او مرا می فهمد

او مرا می خواند، او مرا می خواهد

 

سراینده : ناشناس

   منبع : وبلاگ شعری از جنس باران

اینترنت مغزتان را خراب می‌کند ( اینفو گراف )

 

ادامه نوشته

    20 مورد از عجیب‌ترین روشهای درمانی دنیا!!

برام جالب بود گفتم شما هم مطلع بشید

 

ادامه نوشته

سیب حوا

دوباره سیب بچین حوا

.

.

.

من خسته ام بگذار از اینجا هم بیرونمان کنند

 

دیوار و نردبان


دیوار اهی کشید و به نردبان گفت:

...هیچ کس من رو دوست نداره من فقط باعث جدایی ادم ها میشم

من به هیچ دردی نمیخورم...

نردبان گفت:

... اما تو از ادما در مقابل خطر باد و بارون و دزد محافظت میکنی...

دیوار گفت:

...اما من دوست داشتم مثل تو بودم تا ادما از من بالا میرفتن

و دستشون به هرچیزی که دلشون میخواست میرسید.

دوست داشتم ادما به من تکیه میکردن...

نردبان به ارومی سرش رو پایین انداخت و گفت:

...اما هیچ فکر کردی اون وقت من به چی تکیه میکردم؟