دیروز با یه دسته گل اومده بود به دیدنم با یه نگاه مهربون همون نگاهی که سالها آرزوشو داشتم و ازم دریغ میکرد گریه کرد و گفت دلش برام تنگ شده ولی من فقط نگاهش میکردم

وقتی رفت سنگ قبرم از اشکاش خیس شده بود ...!