بازنشستگی شیطان
امروز ظهر شیطان را دیدم. نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برمیداشت.
گفتم: ظهر شده، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده ای؟ بنی آدم نصف
روز خود را بی تو گذرانده اند...
شیطان گفت: خود را بازنشسته کرده ام. پیش از موعد!
گفتم: به راه عدل و انصاف بازگشته ای
یا سنگ بندگی خدا به سینه می زنی؟
گفت: من دیگر آن شیطان توانای سابق نیستم. دیدم انسانها، آنچه را من
شبانه به ده ها وسوسه پنهانی انجام میدادم ، روزانه به صدها دسیسه
آشکارا انجام میدهند. اینان را به شیطان چه نیاز است؟...
شیطان در حالی که بساط خود را برمیچید تا در کناری آرام بخوابد،
زیر لب گفت: آن روز که خداوند گفت بر آدم و نسل او سجده کن،
نمیدانستم که نسل او در زشتی و دروغ و خیانت، تا کجا میتواند فرا
رود، و گرنه در برابر آدم به سجده می رفتم و میگفتم که:
همانا تو پدر شیاطینی...
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و دوم آبان ۱۳۹۱ ساعت 22:37 توسط مریم
|