هر چند دیر اما تولدم مبارک

 

میگفت : وقتی با پدرت از بیمارستان اومدیم خونه پدر بزرگت دیدم داداشت احسان هی میپره بالا و پائین میگه آجی مریم اومد آجی مریم اومد!!!!

 نقشه عمو محمدت بود آخه میدونست ولادت عیسی مسیح بدنیا اومدی بخاطره همین با احسان حرف زد و بهش گفت وقتی مامان و بابا از بیمارستان اومدن و آجی رو آوردن تو همش بگو آجی مریم آجی مریم !!!!

هیچی دیگه و این شد که اسمم رو مریم گرفتن !!!

هر چند دیر اما تولد بیست سالگیم مبارک

         

خدایا دوستت دارم

عشق یعنی...

ریحانه: "دوسِت دارم" به تُرکی چی می‌شه؟
نظر: "دوسِت دارم"؟ والله "دوسِت دارم" سه مدله؛ یه مدل هست که این ترک‌ها می‌گن "چوخ ایستیرَم". یه مدل هست که اینا که تازه اومدن تهران می‌گن "دوسِت دارم". یه مدلم این آدمای باکلاس هستن که می‌گن "آی لاو یو"!
ریحانه: تو چی می‌گی؟
نظر: من؟ من "چوخ آی لاو یو".

رقص در غبار-اصغر فرهادی

 

چیزهای زیادی داشتم که همه را از دست دادم ؛ هر چه را به خدا سپردم هنوز دارم

شادمانی ات را به خدا میسپارم...

تقدیم به دوستای با معرفت  

 

 

یا مهدی

یا مهدی

یا مهدی

یا مهدی

آقا مددی

کمکم کن

یا مهدی

 التماس دعا

دکتر شریعتی:

 

آنان که رفتند، کاری حسینی کردند. آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند، وگرنه یزیدی‌اند.

 

 

سال های حرام

 

در قبایل عرب همواره جنگ بوده، اما مکه «زمین حرام» بود و سه ماه

 رجب، ذی القعده، ذی الحجه و محرم«زمان حرام»یعنی که در آن جنگ

 حرام است. دو قبیله که با هم می جنگیدند، تا وارد ماه حرام می شدند،

جنگ را موقتا تعطیل می کردند، اما برای آن که اعلام کنند که: در حال

 جنگند و این آرامش از سازش نیست، ماه حرام رسیده است و چون بگذرد،

 جنگ ادامه خواهد یافت، سنت بود که بر قبه خیمه فرمانده قبیله، پرچم

سرخی بر می افراشتند تا دوستان،دشمنان و مردم همه بدانند که جنگ

پایان نیافته است. آنها که به کربلا می روند، می بینند که جنگ با پیروزی

 یزید پایان گرفته و بر صحنه جنگ، آرامش مرگ سایه افکنده است.

 اما می بینید که بر قبه آرامگاه حسین، پرچم سرخی در اهتزاز است.

بگذار این «سالهای حرام» بگذرد!

(دکتر علی شریعتی)

زنگ تفریح

 

بت من در دوران کودکی !

 

نمیخوام بری عمو :(

 

با یه شعر از حافظ سلام

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت

که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت

همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست

همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت

سر تسلیم من و خشت در میکده‌ها

مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت

ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل

تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت

نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس

پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت

حافظا روز اجل گر به کف آری جامی

یک سر از کوی خرابات برندت به بهشت

 "حافظ"

چه کلمه مسخره ای پدر ، مادر ...ذهنیات یک بی سرپرست

منتظر بود پدرش بمیرد تا بتواندحضانت خواهرش  را بگیرد و از طرفی دیگر دنبال مادر گم و گور شده اش بگردد تا شاید بتواند برگه ی معافیت خدمتش را بگیرد وقتی این ها را فهمیدم احساس بدی داشتم با خودم گفتم مگر میشود زندگی یک پسر که هجده سال سن دارد انقدر تاریک باشد نه پدر داشت نه مادر ،زنده بودند ولی او نه میخواست مادرش را ببیند و نه پدر زندانیش را که بخاطر دزدی دوازده سال پیش در زندان بود بدون هیچ ملاقاتی،تمام بدبختی های این پسر زیر سر پدرش بود پسری که اگر یک حامی داشته باشد یا اینکه اگر حامی داشت الان زندگی بهتری نسبت به قبل داشت.کلمه های مامان،بابا را چند بار تکرار کرد مامان  ،بابا گفت چه کلمه های مسخره ای هستن تا حالا از این کلمات استفاده نکردم همان لحظه که این کلمات را از دهنش شنیدم حس یدی به من دست داد چرا نباید عدالت باشد بین من او اصلا همه مان چرا او نباید طعم داشتن یک مادر یا پدر را بچشد

چرا او فکر میکند کلمه ی مادر ،پدر مسخره است!   :(

 


   پ.ن :بازهم کاری از دستمان برنمی آید پس بگذریم.

  + چند روز است که فقط به همین موضوعات فکر میکنم حتی اگر مشغول انجام کار دیگری باشم ازذهنم   بیرون  نمیرود بیشتر بخاطر این ناراحتم که کاری نمیتوانم بکنم همین.

    + دیگر به خیلی از چیز ها فکر نمیکنم  :(

    + منتظرت میمونیم مریم خانم :)

:) بای تا های

 

سلام؛ این وبلاگ هم تعطیل شد

یعنی تا مدتی نمیام و وبلاگ رو میدم دست محمد جواد

بعضی وقتا یه اتفاق های خیلی کوچولو یه مسیره بزرگ رو برات تغییر میده

میتونم یه خواهش کنم ؟ برام دعا کنید

همین

از همه دوستا بابت همه چیز ممنونم و هیچ وقت فراموشتون نمیکنم

دوستون دارم

یاعلی